- كار يك روزهي بازيل كشيش
لئون تولستوي
پاییز بود. پیش از سحر، یک گاری که به واسطهي ناهمواریهای راه تکان میخورد، بر در خانهي «بازيل داويدوويچ» کشیش ایستاد. دهقانی که بالاپوش کوتاهی پوشیده و یقهي آن را بالا کشیده بود به زمین جست و اسبها را برگرداند. نزدیک پنجرهای شد که میدانست پنجرهي اتاقی است که زن آشپز و کلفت در آن میخوابند. پس دستهي شلاقش را به آن زد.
- کی آن جا است؟
- برای «پدرک» است.
- چه خبر است؟
- برای کسی که دم مرگ است:
- و تو، که هستی؟
- از واسدرن میآیم.
خدمتکار چراغ را روشن کرد، از دالان و حیاط گذشت و در را با
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان