-
مردی به دیدن دوستش رفت.
قبل از رسیدن به خانه دوستش، دید که سر دوستش از پنجره پیداست. همین که در زد، پسر او گفت: بابام از صبح رفته بیرون و هنوز بر نگشته.
مرد گفت: از طرف من به پدرت بگو دفعه دیگر که می رود بیرون ،سرش را هم با خودش ببرد.
اولی : چرا گریه می كنی؟
دومی : چون اگر یك دقیقه زودتر رسیده بودم از اتوبوس جا نمی ماندم
اولی