- زیر بغل اش را می گیرم. گرما در دست های سردم می دود. نوک انگستانم گرم می شود و گرما کشیده می شود به سینه و قلبم. او هنوز این گرما را در تن اش نگه داشته است؛ گرمای انتظار. زنده ماندن برای دیدار کسی که سال ها زانو به بغل در گوشه ای منتظرش بوده است. آرام می برمش تا بخوابانمش. در زیر نور نارنجی ِ مرموز ِ چراغ ِ بادی ِ روی دیوار، زیر کته قهوه خانه، جای همیشگی اش. سرفه می کند: " تمام استخوانهایم لول می زند. " برای آن که در سکوت یخ زده چیزی گفته باشم می گویم: " از سرمای ِ این برف است که یک ریز و بی امان هفته هاست می بارد. "
صورت اش به رنگ نان ِ ذرّت است. به همان زبری و شکنندگی جای پای آفتاب و ب
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان