- « ساعت نه و نيم. کنار در اصلی ايستگاه متروی يانگ و دانداس. من کت و شلوار قهوهای میپوشم. با يک بارانی کِرِم. عنيک هم میزنم. يک کيف قهوهای هم دستم میگيرم. دير نکنيد.»
اين قراری بود که مریم رازی با ليو لوچنکو گذاشته بود. يا در واقع، ليو لوچنکو با او گذاشته بود و توضيح زيادی هم نداده بود. در گفتگوی تلفنی اش با شتاب گفته بود که بايد موضوع مهمی را با او در ميان بگذارد و چنانچه او بپذيرد، بايد هرچه زودتر در زمينهای اقدام کنند. مريم رازی گيج شده بود و بفهمی نفهی کمی هم ترسيده بود. پرسيده بود که موضوع چيست، و ليو لوچنکو با شتاب گفته بود که نمیتواند بيش از آن توضيح
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان