- وقتي پدر مرد، اتفاق خاصي نيفتاد. فقط چهل كيلو گوشت و پوست و استخوان از كنار بخاري در گوشه ي اتاق حذف شد. وقتي پدر مرد، باز همه مثل سالها قبل دور هم جمع شديم. همه ي خواهر برادرها و عمه ها و عموهاو.... بعضي را سالها بود كه نديده بودم. آن پيرها اصلا مرا نمي شناختند. به نوه ي كوچك پدرم، فوت پدرش را تسليت مي گفتند. چون شنيده بودند كه پدرم يك پسر كوچك هم دارد.
همه ي ماجرا درست سه هفته بعد از مرگ پدر شروع شد. سه هفته ي تمام به همه ي آنهايي كه پدر به خوابشان آمده بود حسودي كردم و صبح شبي كه بالاخره با تاخيري سه هفته اي به خوابم آمد، با شور و شوق خوابم را به هر كس كه ديدم، تعريف كردم. نه
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان