- شام، وقتی تاریکی سراسر باغ را می پوشید، ماهنوز هم زیر درختان توت، زردآلو و قیسی باآن که شاخه ها و برگ های درختان هربار به شکلی در مقابل ما هویدا می شدند و ما با گفتن " جن آمد!جن آمد!" یک دیگر را می ترساندیم، بازی می کردیم و از تنهء ستبر و شاخه های آنها بالا می رفتیم. آن گاه اکبر که از همه بزرگتر بود، به دستور ننه بزرگ، در باغ پیدا می شد. نخست از پشت درختها صدا های عجیب و غریب می کشید و بعد نزدیکتر می آمد و با فریاد می گفت: " مرده ها برخیزید، زنده هارا بگیرید!" و ما همه فرار می کردیم.
در باغ چهار مرده بیشتر نبود. دو قبر کوچک و دو قبر بزرگ. قبر اول که همهء ما در چهارس
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان