-فيلمنامه:
نوبت عاشقي
گفتم آهن دلي كنم چندي
ندهم دل به هيچ دلبندي
سعديا دور نيكنامي رفت
نوبت عاشقي است يكچندي
سعدي
استامبول، قطار، روز.
« گزل» از قطار پياده ميشود. شاخه گلي به دست دارد. از ايستگاه خارج ميشود.
پارك، ادامه.
پيرمرد وارد پارك ميشود. قفس خالياش را در جايي ميگذارد و در لاي درختان به دنبال پرندهاي ميگردد كه آواز دلنشينش فضاي درختان پارك را پر كرده است. براي لحظهاي سمعكش را از گوشش درميآورد. صدا از تصوير ميرود. سيم و دوشاخهاي را كه متصل به سمعك اوست، به ضبط صوتش وصل ميكند و صداي پرندهاي را از
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان