- خوان سوم: جنگ با اژدها
رخش تا نيمه شب در چرا بود. اما دشتي كه رستم بر آن خفته بود آرامگاه اژدهائي بود كه از بيمش شير و پيل و ديو ياراي گذشتن بر آن دشت نداشتند. چون اژدها به آرامگاه خود باز آمد رستم را خفته و رخش را در چرا ديد. در شگفت ماند كه چگونه كسي به خود دل داده و بر آن دشت گذشته . دمان رو بسوي رخش گذاشت. رخش بي درنگ به بالين رستم تاخت و سم روئين بر خاك كوفت و دم افشاند و شيهه زد. رستم از خواب جست و انديشه پيكار در سرش دويد. اما اژدها ناگهان به افسون ناپديد شد. رستم گرد خود به بيابان نظر كرد و چيزي نديد. با رخش تند شد كه چرا وي را از خواب باز داشته است و دوباره سر بر بالين گ
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان