- درروایات آمده است که :
جوانی باایمان دز دیاری زندگی می کرد که ازمال دنیا چیزی نداشت ولی ایمانی قوی واخلاصی به تمام معنا داشت.
جوان به لقمه نان حلالی زندگی می کرد وخدارا از آن بابت شاکر بودوچون مال ومنال آنچنانی نداشت نمی توانست به فکر ازدواج نیز باشد ومنتظر بود تا خدا گشایشی درکار وزندگیش فراهم آورد.
چون در آن ایام رسم بر این بود که معمولا" دختران که به سن ازدواج می رسیدند توسط پدردر مجلسی بلوغ وبه سن ازدواج رسیدن آن دختر را اعلام می نمودند.لذافردی به جوان گفت چرا ازدواج نمی کنی؟
جوان پاسخ داد:
حال وروزگار زندگیم فقط توان هزینه ی خودم ومادر پیرم را می دهدوتازه با
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان