-چند روايت از زندگي يك مرد
سميرا خطيب زاده
انتظاري شيرين و دلهره آور
از پنجره بيرون را تماشا مي كرد و در لابلاي جمعيتي كه در حال رفت وآمد بودند به دنبال پسر كوچكش مي گشت، هميشه همين ساعت كه مي شد محمود دوان دوان مي آمد. هشت سال گذشته مثل برق و باد از مقابل چشمش گذشت، انگار همين ديروز بود، سال 1340، به ياد آن شب افتاد، شبي كه هر چقدر به عقربه هاي ساعت نگاه مي كرد زمان نمي گذشت، دلشوره امانش نمي داد بالاخره در مغازه را بست و قدم هايش را براي رفتن به خانه تندتر كرد و او آن شب انتظار شيرين و دلهره آوري را تجربه كرد كه نمي داند چرا تا هميشه با او ماند و حالا دوباره همان انتظار به
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان