- هالو ميخواسته يك كبريت سوخته رو روشن كنه،هرچي ميزده كبريت مادرمرده روشن نميشده. رفيقش بهش ميگه: بابا خوب شايد كبريتش خرابه!
ميگه: نه بابا، همين پنج دقيقه پيش روشن شد!!!!!
يارو لنگ بوده با کشتي ميره سفر...وقتي برميگرده رفيقش ميگه: خب سفر خوش گذشت؟؟ ميگه: نه بابا همش استرس داشتم هي مي گفتن لنگرو بندازين تو آب!!! یارو ميره در خونه دوستش و هر چي در ميزنه کسي درو باز نميکنه، با خودش ميگه: فکر کنم درشون خرابه، بهتره زنگ بزنم!!ميگه : آخه من ختم روزگارم
یارو ميره خواستگاري. ازش مي پرسن چه كاره اي؟ روش نميشه بگه قصاب،ميگه: لوازم يدكي گوسفند دارم.
یارو از شهر خودش با ماش
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان