-شيرخوارگاه "مادر" كرمان تنها پناهگاه كودكان بازمانده از خانواده
معصوميت در چشمانش موج مي زد اما در نگاهش غم بزرگي پنهان بود، موهايي طلايي و چهره اي زيبا و غريبانه داشت.
غنچه لبش با خنده زيباتر شده بود، وقتي كه در آغوشش جاي گرفت گرم ترين جا براي زيستن را يافت.
او نيز وقتي اين فرشته كوچك زميني را در آغوش گرفت شعله هاي اميدواري و عشق در زندگيش شعله ور شد و به ياد آورد سالهايي را كه زندگيش به سردي گراييده بود و كم كم برگ هاي سبز درخت زند