- فصل اول
به محض اینکه ماشین جلوب درب منزل قدیمیمون توقف کرد،دلم فرو ریخت.باور نمی کردم بعد از گذشت چهار سال،با تموم سختی ها و خاطرات خوب و بدش گذشته بود و من دوباره اونجا باشم.دیگه دیدن دوباره ی خونه داشت برام ارزو می شد،یه ارزوی دست نیافتنی.
دستام شروع به لرزیدن و یه حس عجیبی به دلم چنگ انداخت.اهی کشیده و تمام توانم رو جمع کردن زیر لب زمزمه کردم:
-اقا جون؟
اقا جون که روی صندلی جلو،کنار حمید پسر دایی ام نشسته بود،به عقب برگشت و با لحن سرد،اما محکمی گفت:
-اقا جون بی اقا جون،زودتر بیا پایین.
و خودش پایین رفت
.
تمام تنم یخ کرد.یعنی اقا جون تم
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان