- بعد از ردیف درختها؛ داستانی از زهره حکیمی
بعد از ردیف درختها؛ داستانی از زهره حکیمی
رضایت نامه را برداشت و سرسری نگاه کرد. اول سگرمههایش رفت تو هم. بعد رضایت نامه را پرت کرد روی زمین...
نرگس ایستاده بود پشت پنجره و نگاه میکرد به حاج آقام که داشت لب حوض دست و صورتش را آب میکشید. حیاط پر بود از آفتاب، درخت بید وسط حیاط سایه کشیده بود تا روی حوض که شیرش باز