-خواب بد
سارا ناگهان فرياد بلندي كشيد و از خواب پريد. باز هم همان خواب را ديده بود. چيز ديگري را نميتوانست خواب ببيند. آخر چرا اين هيولا دست از سرش برنميداشت؟ سارا از جا بلند شد. از اتاق بيرون رفت. آرام وارد اتاق پدر و مادر شد. مادر با صداي پاي سارا از جا بلند شد و در تختخواب نشست. او از سارا پرسيد: «باز هم همان خواب؟» سارا گفت: «بله باز هم همان خواب.» بعد كنار مادر دراز كشيد و كمكم خوابش برد.
صبح وقتي كه از خواب بيدار شد، مادر به او گفت: «سارا جان سعي كن به هيولا فكر نكني. اگر اين قدر بترسي هرگز اين خواب را فراموش نميكني.» سارا گفت: «سعي ميكنم.»
آن روز سار
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان