- غروب غم انگيزي بود ،پهنه آسمان به رنگ خون ميزد،امواج دريا خشمگينانه خود را به ساحل شني مي کوفتند،مانند اين بود که مي خواستند خود را از قفس دريا رها کنند.صداي امواج دريا به سان ناله معشوقي بود که از محبوب خود دور مانده.آهنگ ني مجنون بود در دشت بي انتها.ترانه فرهاد در دل کوههاي بيستون.به افق خيره شده بودم و در سرخي درياي فلق سوار بر اسب خيال گم شده بودم،تن خسته ام روي صندلي راحتي به اين سو وآن سو حرکت مي کرد.طنين صداي امواج هماهنگ با جير جير صندلي در فضا حکم فرما بود.
صندلي هم مانند من و دريا مي خواست آزاد شود و به بيکرانه ها قدم بگذارد ،قدم به ابديت،ابديتي سحر اميز و آزاد،هستي به رنگ آبي
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان