-دخترک زیبا به ابرها نگاه کرد وگفت ابرها را دوست ندارم زیرا روی خورشید را می گیرند ابرهابه دخترک گفتند تو دوستانت را چه زود فراموش می کنی ان شب که پدرت به سفر رفته بود وتو گریه می کردی چه کسی برای همدردی با تو گریه می کرد بله ما بودیم که گریه می کردیم در ان شب همه ستاره ها از اشک ما خیس شدند .دخترک سخن ابرها را شنید وباز یادش امد که پدرش به سفر رفته وگریه کرد .ابرها هم گریه کردند همه گیاهان ودرختان خیس شدند بالهای گنجشکها وکوچه ها وخانه ها خیس شدند .در این هنگام دخترک به بارانی که سیل وار می بارید گفت اشکهایم صورتم را خیس کردند .تو هم موهایم را خیس کردی .اگر همین حالا از اینجا نروی ناراحت وعصبا
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان