- باز هم صبح لعنتی آمد
تیک تاک و صدای چک چک آب
زنگ ساعت چقدر غمگین است
پدری داد می کشد ، در خواب
او نمی داند از چه می ترسد
با خودش پلک می زند کم کم
چشم هایش شکایتی دارند
بغض هایی که می رود درهم
گرُ گرفته وجود سردش را
گرمی ِ گریه های پر تکرار
زل زده با نگاه ِ خود روی
برگه ی ِ روی ِ میز ِ دفتر ِ کار
تیک ساعت دوباره ثابت کرد
جرم محکوم بی گناهی را
تاک ساعت به یاد می آورد
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان