-زنى در برزخ زندگى
[بهارك نژاد مبشر]
زن با چشمان گريان، فرزندش را در آغوش گرفته و آرام و قرار نداشت. مدام به اين طرف و آن طرف مى رفت. ناگهان مرد جوانى وارد اتاق شد. زن كه گويى خيلى ترسيده بود، كنارديوار ايستاد و آرام گفت: «سلام داداش.»
شرم و خجالت اجازه نمى داد كه لنگر نگاهش را پس از دو سال دورى و دلتنگى به چشمان پر از اشك برادرش بيندازد.مرد جوان چند دقيقه اى به پيكر نحيف و لاغر خواهرش و كودكى كه در آغوش داشت، نگاهى انداخت و در حالى كه دستى به موهايش مى كشيد، از اتاق بيرون رفت.
هق هق گريه زن جوان و بى تابى كودكش سر و صداى زيادى در اتاق مشاوره و مددكارى اجتماعى كلانترى ب
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان