- در فراسوی مرز های تنم
تو را دوست میدارم
در آن دور دست بعید
که رسالت اندام هاپایان میپذیرد
وشعله و شور تپش ها و خواهش ها
به تمامی فرد می نشیند
و هر معنا قالب لفظ را وا میگذارد
چنان چون روحی که جسد را در پایان سفره
تا به هجوم کرکس های پایانش وا نهد
در فراسو های عشق
تو را دوست میدارم
در فراسوهای پرده و رنگ
در فراسوهای پیکر های مان!
با من وعده ی دیدار بده.............