- قسمت اول :
عزيزم شراره،آقاي دکتر اومده که باهات حرف بزنه.بهش اعتماد کن.باشه خوشگلم؟!
صورت مادرم جلوي چشمام بود و حرفاشو ميشنيدم اما هيچ عکس العملي نميتونستم نشون بدم.در حقيقت به قدري سختي کشيده بودم که تقريبا مثل يه مرده شده بودم.يه مرده ي متحرک که راه ميرفت و نفس ميکشيد اما حرفي نداشت که بزنه.
دست مادرم روي شونم گذاشته شد.با سردرگمي به دستش و بعد به صورتش نگاه کردم.لبخند دلگرم کننده اي روي صورتش بود و با چشماي نگران نگاهم ميکرد.منتظر جواب من بود.اما انگار زبونم خشک شده بود.توي دهنم نميچرخيد و قادر نبودم صدايي از خودم در بيارم.فقط يه بار سرمو تکون دادم و به پنجره نگ
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان