- روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلو یی را در کنار پایش
قرار داده بود ، روی تابلو خوانده می شد: من کور هستم لطفا کمک کنید .
روزنامه نگار خلاقی از کنار او می گذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه
در داخل کلاه بود.
او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را
برداشت آن را برگرداند و مطلب دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و
آنجا را ترک کرد .
عصر آن روز روز نامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که
کلاه مرد پر از سکه و اسکناس شده است...
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان