- زن وقتی از خانه خارج شد متوجه سه پیرمرد با ریشی بلند و سفید شد که پشت در خانه وی نشسته بودند. آنها را نشاخت گویا غریبههایی بودند که از آنجا میگذشتند. رو به آنها کرد و گفت :« فکر نمیکنم قبلا شما را در این حوالی دیده باشم اما به نظر خسته و گرسنه میرسید. لطفا به منزل بیایید و غذایی بخورید و خستگی درکنید.»
ـ آیا مردی در منزل هست؟»
ـ « نه!»
ـ « متأسفیم در این صورت نمیتوانیم داخل شویم.»
زن وقتی عصر همسرش به منزل بازگشت ماجرا را برای وی شرح داد. مرد بعد از شنیدن قضیه گفت:« حال که در منزل هستم برو و آنها را به خانه دعوت کن.» زن به نزد پیرمردها آمد و آنها را به منز
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان