- روزگار وایسا می خوام پیاده شم
دیگه دنیا واسه من جا نداره
دل من می خواد بره یه جای دور
اما از وقتی شکست پا نداره
روزگار غریبه ای با غصه هام
واسه من هزار قلم ساز می زنی
وقتی از ساز زدنات خسته میشی
دل صاب مرده رو ساده می شکنی
روزگار خیلی سیاهی روز گار
روزگار دورنگی و بذار کنار
اگه مرهم واسه زخمام نداری
لااقل نمک رو زخم من نذار
روزگار مث تموم آدما
خنجر و