- سرزمینی بود که همهی مردمش دزد بودند. شبها هر کسی شاهکلید و چراغدستی دزدانهاش را بر میداشت و میرفت به دزدی خانهی همسایهاش. در سپیدهی سحر بازمیگشت، میدانست که خانهی خودش هم غارت شده است.
و چنین بود که رابطهی همه با هم خوب بود و کسی هم از قاعده نافرمانی نمیکرد. این از آن میدزدید و آن از دیگری و همینطور تا آخر و آخری هم از اولی. خرید و فروش در آن سرزمین کلاهبرداری بود، هم فروشنده و هم خریدار سر هم کلاه میگذاشتند. حکومت، سازمان جنایتکارانی بود که مردم را غارت میکرد و مردم هم فکری نداشتند جز کلاهگذاشتن سر دولت. چنین بود که زندگی بیهیچ کم و کاستی جریان داشت و غنی و فقیر
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان