-قتل بوتيك دار
[ اميد توشعه ]
امير در حالى با عجله سوار اتوبوس قديمى لب مرز مى شود تا از سرماى صبح در امان باشد كه سعى مى كند خط سير اتفاقات چند ساعت گذشته را هم گم نكند، سرماى هوا هوشيارترش كرده و همان اندك احساس كرختى را هم از پلك هايش گرفته.
وقتى مردى با وجود آن همه صندلى خالى به هواى نشستن در رديف جلو، خودش را كنار او جا مى دهد و چند جمله بى سر و ته مى گويد ديگر مطمئن مى شود كه او مى خواهد مغزش را تا پايان سفر بخورد. با اين كه پاسخ لبخند زوركى اش را نمى دهد اما طرف همچنان به حرف هايش ادامه مى دهد و مى گويد: «مى خواهم بروم آن سوى مرز و مادرم را كه به علت بيمارى از گروه سفر
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان