-دعاي ماهي ها داستان زندگي پنجمين شهيد محراب آيت الله اشرفي اصفهاني
كيوان امجديان
آن روز آيه الله اشرفي از حوزه به سمت منزل كه نزديك آنجا بود به راه افتاد... مي خواست تا خانه قدم بزند و بامردم شهر سلام و عليكي بكند... اما هنوز چند متر بيشتر از مدرسه فاصله نگرفته بود كه يك ماشين مشكي جلوي پايش طوري ترمز كرد كه صداي كشيده شدن لاستيك ها روي آسفالت خيابان همه را متوجه كرد. تا مردم آمدند بجنبند و به خودشان بيايند سه مرد قوي با كت و شلوار و كرواتهاي پهن از ماشين پياده شدند و دست هاي آيه الله را گرفتند و او را سوار ماشين كردند و تا مردم خواستند داد بزنند كه «آقاي اشرفي را بردند» ماشين به
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان