-داستان زندگي پنجمين شهيد محراب، آيت الله اشرفي اصفهاني
قسمت يازدهم ـــــــــــــــــــــــــــ كيوان امجديان
روحاني نما كه ديد راهي ندارد، ارام خودش را جمع كرد سريع كفشها را برداشت و سوار ماشينش شد و پا به فرار گذاشت.
اما جمعيت هنوز توي مسجد نشسته بود. همه خوشحال بودند و جماعت دوباره داشتند حرفهاي خودشان و حالتهاي روحاني نما را يادآوري مي كردند و مي خنديدند و گروهي هم درباره مسجد آيت الله بروجردي مي گفتند و اقاي اشرفي اصفهاني كه حالا محبوبيتش نه تنها كم نشده بود بلكه بيش از پيش شده بود و حالا مردم كرمانشاه همه دوستش داشتند، ا. آنقدر محبوب شده بود كه حتي بغضي از مردم عليرغم ا
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان