-داستاني از ميلاد حضرت مهدي بقيه الله (عج )
سيد جمال حيدري
شب نزديك بود و نسيم كم جاني ازسوي نخل ها روبه حكيمه مي وزد و چهره اش را مي نوازد.
حكيمه در مدخل ورودي شهر است كه از دور هياهويي به گوشش مي رسد؛ به سوي هياهو كشيده مي شود؛ سربازان خليفه بر در خانه اي گردآمده اند. نزديك و نزديكتر مي رود تا صدايشان را به خوبي بشنود.
- به ما خبر رسيده كه كودكي در اين خانه است... به تازگي تولد يافته... پسر است؟
صدا نيست بانگ است؛ بانگي غضب آلود و ترسناك، از آن مردي كه دستاري سرخ بر سر دارد و بر آستانه در، صاحب خانه را خطاب كرده است و خشمگين نگاهش مي كند.
صاحب خانه
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان