-راز بقا!
آقاي چيز دغدغه بنزين هم نداشت; اين رانت رو راوي به او داده بود تا همچون بعضي ها كه سهميه هاي آنچناني مي گيرند، او نيز به سهولت به هرجا كه خواست سركشي كنه; بنابراين يه روز از خواب كه برخاست خودشو آماده كرد و به سبزي، دوست ديرين و طوطي سخنگويش بدرود گفت و ماشين شو روشن و به سمت باغ وحش حركت كرد. حالا چرا سبزي رو با خودش نبرد؟ چون بار پيش كه رفته بودند، هنگام برگشت تا خود خونه طوطي تو لك رفته بود و يه كلمه حرف نزد. يه هفته همين جوري بود و غذا هم كم مي خورد تا كم كم آقاي چيز باهش صحبت كرد و تونست از زبانش بكشد كه چرا ناراحت و ناتوان شده; سبزي آن روز بغضش تركيد و پريد رو شونه آقاي چ
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان