- بی زحمت بزن تو گوش تیمور خان
بازار حسابی شلوغ بود. دستفروشها از هر گوشه فریاد می زدند و مشتری ها چانه می زدند.
ملانصرالدین دور از هیاهوی بازار در گوشه ای مشغول بار کردن سیب زمینی و پیاز بر روی
خرش بود. هن و هن کنان گونی ها را روی خر بار می کرد. خر با هر گونی ای که بر پشتش بار
می شدسعی می کرد تعادلش بر هم نخورد.همه چیز به خوبی و خوشی پیش می رفت.
ملانصرالدین طناب محکمی را دور گونی های پر از سیب زمینی و پیاز پیچید. اما هنوز خرش را
هی نکرده بود که مردی با صدای کلفت و خشن از پشت سرش گفت :
آهای مردک چر
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان