-رهبر بزرگ ياران بزرگ ميخواهد
خانه فيروزهاي- ساجده عربسرخي:
پدرم بنا بود؛ اما يك روز در سال نجار ميشد. صبح عليالطلوع از خواب كه بلند ميشد، چوبهاي قد و نيمقد را برميداشت و به اين موجودات بيچاره و درهم و برهم جاني دوباره ميداد.
با وسواس اندازه ميگرفت، اره ميكرد؛ كنار هم ميچيد و بعد كه كار اره و اندازهگيري تمام ميشد؛ با ميخ و چكش به جانشان ميافتاد.
ميگفت طاق نصرت درست ميكنم. وقتي