-شليك بى صدا
خسرو مبشر
مظفر، صاحب جايگاه اختصاصى پمپ بنزينى در شمال تهران بود كه قصد داشت پس از فروش خانه ويلايى، خودروى مدل بالا، جايگاه پمپ بنزين و يك قطعه باغ بزرگ در منطقه نوشهر، همراه همسر و دو دختر و پسرش براى ادامه زندگى به فرانسه سفر كند.
ساعت ۸ و ۳۵ دقيقه شب در اتاق كار خود در خانه ويلايى اش پشت ميز نشسته بود و هنگام كار با رايانه با دقت به جدول دريافتى ها و پرداختى ها نگاه مى كرد و هر از گاهى هم چيزهايى يادداشت مى كرد.
چند دقيقه اى از شروع حساب و كتابهايش نگذشته بود كه چند ضربه به در اتاق زده شد. قاسم خدمتكار خانه بود كه پس از ورود بدون مقدمه به صاحبخان
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان