-دختري كه خودش را با مهتاب شست
ادبيات- ترجمه - پروين جلوه نژاد:
يكي بود يكي نبود. در زمانهاي بسيار قديم دختر تنهايي بود كه با پيرزن جادوگر بدجنسي زندگي ميكرد. او مجبور بود از صبح تا غروب براي آن پيرزن كار كند و پس از خوردن شام مختصري، در خانه تاريك و نمور او بخوابد.
روزها وقتي كوزهها و قدحهاي جادوگر را از چشمه آب ميكرد، كوزهاي آب هم براي خودش برميداشت و در پستويي كه شبها ميخوابيد، مخفي ميكرد. وقت