-بازگشت صداي ماندگار به عرصه سينما
وقتي پايش را روي پله اول ساختمان روزنامه اطلاعات گذاشت، نگاهي به عصايش كرد و به جمع كوچك پيرامونش، گفت: «روزگاري خيلي فرز و چابك بوديم». چون ميدانستم روزي آرزوي سفيرشدن را داشته، گفتم: امروز هم آنقدر فرز هستيد كه سفير فرهنگي ايران باشيد و اتفاقاً اصلاً نيازي به شتاب ندارد.»
به چهرهام نگاه كرد و مخصوصاً به لبانم. گوشهايش سنگين شده بود. به عصايش فشار آورد تا به سمت آسانسور گام برد