-تيرماه تلخ سردشت؛ تلخ تر از خردل
نهادها- مينا مولايي:
دل توي دلش نبود از صبح. صداي هواپيما را كه شنيد ترس چنگ زد توي گلويش!
بوي خردل همانطور بود كه بوي نان تازه پخته شده سر تنور. بوي خردل آمد و پخش شد توي هوا، گرد سپيد نشست روي بدنش. درد توي سرش پيچيد؛ مماس ديوار نشست روي زمين. درد باز هم آمد، انگار پخش شده باشد روي تنش، پاشيده باشد روي چشمهايش... مزه خون زير زبانش دويد...
روي صورتش كه دست كشي