-دوست بي وفا
دو دوست در يك جنگل براي گردش رفته بودند، يك دوست به دوست ديگر خود گفت : برادر جان، اگر يك حيـــــوان درنده از بين درختها بيرون بيايد، فوراً به يكديگر كمك كنيــــم و همديگر را تنــــها نگذاريم . دوست دومي نيز حرف دوست اولي را قبول كرد و گفت : من هم به شما كمك مينمايم . همينــطور كــــه در حال صحبت بودند ناگهان يك صداي بلند و ترسناك آمد . دو دوست به اطراف خود نگاه كردند و ديدند كه يك خرس بزرگ از پشت يك درخت به طرف آنها مي آيد، يكي از آنها كه لاغر بود دويد و به بالاي درختي كه نزديكشان بود رفـــت و آن ديگري كه بيچاره چاق بود، نتوانست به بالاي درخت برود. دوستي كه پايين درخت م
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان