-رکنا: اوایل سال 85 بود که چند زن و مرد گریه کنان وارد اتاق کارم در پلیس آگاهی شدند. در میان آنها زن جوانی هم بود که بشدت بی قراری می کرد و زیر لب می گفت این چه سرنوشت تلخی بود که برای من نوعروس رقم خورده است.زمانی که این خانواده را آرام کردم، ابتدا از زن جوان که بیشتر از همه بی تابی و گریه می کرد، خواستم علت ماجرا را بگوید. آن زن کمی که بر اعصابش مسلط شد، گفت: مدتی پیش جوانی همراه خانواده اش به خواستگاری ام آمد. بعد از آن که قول و قرارهایمان را گذاشتیم و خانواده ها به این وصلت رضایت دادند، به عقد او درآمدم. در این مدت نامزدم سرباز بود. قرار شد بعد از آن که سربازی اش تمام شد، جشن کوچکی گرفته و
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان