خاطره فانی از برخورد چماقی با معلمان خاطره انصاریان از یکی از بدترین ضربههایی که در عمرش خورد برخورد با ادارات مصرف کننده نوشابه و آبمیوه صنعتی خاطره کوثری از برخورد دهداری با سیداحمد خمینی- خاطره "همایون صنعتی" از پدربزرگ: ترکه ای که خواهیم خورد
مرا که دید، دستم را گرفت برد توی اتاق. هیچ هم نگفت. گفت بنشین. نشستم. از زیر تختخوابش دو ترکه انار در آورد. نشست روبرویم. گفت کجا بودی؟ چرا دیر کردی و خبر ندادی؟
عصرایران؛ احسان محمدی - « یک روز دیر برگشتم خانه. غروب بود. دیدم پدربزرگم توی کوچه قدم می زند. نگران من بود. مرا که دید، دستم را گرفت برد توی اتاق. ه