-
راسخون: عراقي سرپران اولين عملياتي بود كه شركت ميكردم. بس كه گفته بودند ممكن است موقع حركت به سوي مواضع دشمن، در دل شب عراقيها بپرند تو ستون و سرتان را با سيم مخصوص از جا بكنند، دچار وهم و ترس شده بودم. ساكت و بي صدا در يك ستون طولاني كه مثل مار در دشتي ميخزيد جلو ميرفتيم. جايي نشستيم. يك موقع ديدم يك نفر كنار دستم نشسته و نفس نفس ميزند. كم مانده بود از