-
راسخون: اشکش روي پيراهن مي چکد و ندايي مي شنود که يوسف گم گشته باز آيد به کنعان غم مخور/ کلبه ي اخزان شود روزي گلستان غم مخور. پيراهن را در صندوقچه مي گذارد و ياد و خاطر فرزند دلبندش را در صندوقچه ي قلبش براي هميشه زنده نگه مي دارد.مي گويم:شما؟مي گويد: رسول خوشحالپورمي گويم: آزاده يا جانبار؟مي گويد: آزاده مي گويم: چند سال؟مي گويد: 2سالمي پرسم: چه شد که عازم جبهه هاي حق عليه باطل شدي؟مي گويد