-
فارس: هنگامي كه حاجي در حال عبور بود، نوجواني بسيجي كه شب قبل شديداً زخمي شده بود پاي حاجي را گرفته بود و با صداي حزن آلودي ميگفت: " حاج حسين ما تا جايي كه توانستيم آمديم ". هنوز خستگي مراحل قبلي عمليات بر من مانده بود و عرق بر رخسارمان خشك نشده بود كه احمد وارد چادر شد و نگاهش را بين همه تقسيم كرد، همه متوجه شدند كه او ميخواهد حرفي بزند اين بود كه علي پرسيد " چي شده "