-
فنجان چای در دستانش میلرزید. افکارش مغشوش بود. چای را هورت کشید. کمی داغ بود. از خانه بیرون زد. به محل مورد نظر که رسید، قدمها را آهستهتر کرد. گامهایش سست شده بود. هنوز هم باورش نمیشد. احساس پیری میکرد. اما مسمم بود. جناب سروان! همسرم چند روز است که مفقود شده. عصر روز 12 آذر سال 86 مرد جوانی با مراجعه به مسئولان دادسرای امور جنایی تهران، دادیار جنایی را از فقدان همسرش با خبر کرد. این م