-كودك دانا
سالها پيش در شهر بغداد، بازرگان جوانى زندگى مى كرد به نام على كه سرمايه متوسطى داشت . او مردى مسلمان و با ايمان بود و خيلى دلش مى خواست به زيارت خانه خدا برود؛ ولى كار زياد باعث شده بود كه هرسال رفتن به حج را به سال بعد موكول كند. او سه شب پشت سرهم خواب ديد كه صدايى به او مى گويد : على ، امسال با كاروانى كه به مكه مى رود، به زيارت خانه خدا برو. اين خوابها على را به فكر فرو برد و او خودش را آماده كرد تا به مكه مشرف شود. علي، زن و فرزند نداشت. براى همين خانه اش را اجاره داد و بيشتر اجناسى را كه داشت ، فروخت و مقدارى را برداشت تا در مكه بفروشد و هزار سكه طلاى پس اندازش را هم در ك
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان