-دو گرا مانده به نابودي...
به سمت ماشيني كه در حال سوختن بود، رفت. حلقه جمعيت را شكافت و جلوتر از بقيه ايستاد. زن و دختر سراسيمه از منزل بيرون آمده بودند. زن با سر برهنه و موهايي پريشان به اين سو و آن سو ميرفت. دختر گيج و مات بدون هيچ حركتي به دست بريدهاي كه پيش پايش افتاده بود نگاه ميكرد...
باشگاه جواني برنا/ محمد علي خدادوست- كيفش را زمين گذاشت. كفشهايش را پوشيد. بعد خم شد و آغوشش را باز كرد، دخترش، كه با مراسم