-حسام حیدری طنزنویس Heidary.hessam@gmail.com سرش را از روی تبلتش بلند کرد و گفت: «خب، دیگه گوشم با شماست... چی می فرمودید؟» چاقویم را محکم تر گرفتم و گفتم: «من یه قاتلم و امشب اومدم که جونت رو بگیرم... اگه حرف یا وصیتی داری بگو چون این آخرین فرصتته» خودکارش را به پیشانی اش مالید و پرسید: «خب آخه چرا؟» گفتم: «من به این چیزاش کار ندارم... یکی آدرس و مشخصات شما رو داده و پولش رو هم جلوجلو پرداخت کرده» ــ واقعا؟ حالا چقدری پرداخت کرده؟ ــ یعنی چی؟ حالا هر چقدر ــ نه بگو، می خوام بدونم ــ حالا یه رقمی داده دیگه... چیکار داری به این کاراش؟ ــ اُکی... فقط این رو
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان