-| ستوان یکم محمد مروتی|- وقتی مامور ایست و بازرسی وارد اتوبوس شد یک حسی بهم می گفت این ایستگاه آخر است. الان متوجه می شوند که با خودم مواد حمل می کنم. مامور جوان از من که رد شد نفس راحتی کشیدم ولی ناگهان پلیس جوان با اشاره انگشت از من خواست با وسایلم از اتوبوس پیاده بشم. رنگم مثل گچ سفید شده بود، می دونستم به همراه داشتن یک کیلو هروئین حکمش اعدامه.وقتی مامور زن، لوازم داخل کیفم رو می گشت فقط نگاهم به دستش بود. خدا کنه متوجه نشه ولی وقتی جعبه های بیسکوئیت رو به اون پلیس جوان نشون داد و بهش گفت جناب سروان به نظرم وزن این جعبه های بیسکوئیت غیرطبیعی است.پلیس جوان مثل برق جعبه ها رو گرفت و با دقت خ
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان