-درد داشت در سینه و انگار در سرش می شد بفهمی از سکوت سرد و مبهمش در لابه لای این غزل، واژه های ناتمام نا گفته های فراوانِ این مرد با خودش این اشکِ گرم، ناگزیر بود از آمدن از خنده های ساختگی، بر لبان ساکتش در امتدادِ طرحِ شادی تصنعیش غم سایه داشت، با تمام عمر وسعتش این حرف های اوست، که شعر می شوند عیسی نهفته دارد این مرد، در دلش ---------------------------------------------------------- بگیر از من این هر دو فرمانده را «دل عاشق» و «عقل درمانده» را اگر عشق با ماست، این عقل چیست؟ بکُش! هم پدر هم پدرخوانده را تو کاری کن ای مرگ! اکنون که خلق نخواهند مهمان ناخوانده را در آغوش خود ب
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان