-۱۸ماه اوّل که ازاو هیچ خبری نداشتم چقدر پیر و شکسته شدم. همه جا را برای پیدا کردنش زیر و رو کرده بودم. ولی هر چه بیشتر دنبالش می گشتم کمتر به نتیجه می رسیدم.
گروه جهاد و مقاومت مشرق - هنوز فکر می کردم خواب می بینم و الان سوت بیدار باش اردوگاه زده می شود و از خواب می پرم!
ولی نه، دیگر باورم شده بود که بیدارم. ماشین ایستاد و وارد خانه شدیم. داخل حیاط چشمم به پدر و مادرم افتاد که در بین حلقه ای از بستگان درجه ی یک منتظرم بودند.
با شور و شوق به طرف شان رفتم و پس از ده سال خم شدم و پای پدرم را بوسیدم. پس از آن بلافاصله پای مادرم را هم بوسیدم. غوغایی به پا شده بود. اشک و لبخند، بوی فر
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان