-ثلاث – حسن مختارزاده : بابا ما به کجا شکایت کنیم،اقای شهردار،شورا،بابا یکی به داد مابرسه. حالا درسته که تو جنگل مجتمع تفریحی و مسافرخونه و فلان و بهمان بزنن…میدان شهر شلوغ بود ،فریاد ،هیاهو وحرفهایی که به هم ریخته بود. پدر بزرگ پدری هم امده بود و پدربزرگ و مادر بزرگ پدری یا مادری اهل محل که تقریبا بیست سی سالی از مرگشان میگذشت . شیر جنگل هم امده بود،با زرافه و فیل و کرگدن و اهل و عیال… چشمم به جناب پلنگ افتاد با زن و بچه و تک و طایفه و اهو و بز کوهی ،صدای ماهی سنگسر از ضلع جنوبی میدان به گوش رسید ،انها هم گوشه ای اجتماع کرده بودند با پلاکاردی دردست. ماهی شیر ،خارو، سبیطی، حلواسیاه و… پدر بزرگ
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان